میمِ قشنگم معده درد داره، حالش خوب نیست، برای فردا عصر وقت دکتر گرفتم.
دکتر قبلی که رفت بهش شربت آلمینیوم و قرص ضد تهوع داد، گفت اگر یه هفته گذشت و بهتر نشدی بیا.
بهتر نشد..
فردا بره و ان شاالله یه آزمایش بده و مشکلمون حل بشه، گناه داره، هیچی نمیتونه بخوره..
حامله که بودم معدهم زیاد درد میگرفت، یه شب دیگه طاقتم طاق شده بود، نشستم رو مبل تا صبح و میم همینجوری که دستمو گرفته بود پایینِ پام دراز کشیده بود و سرش رو به نشیمن مبل تکیه داده بود، تا صبح همینجوری کنارم بود..
اگه بهم بگن بخاطر کدوم لحظهی زندگیت حاضری تا ابد کنار میم باشی انتخاب من همین لحظهست..
یه مردِ نیمه دراز کشیده، سرش به یه طرف خم شده روی نشیمن مبل و دستای گرمش توو دستای یارش که از درد خواب نداره..
حالا میم قشنگم کنار بخاری دراز کشیده و من جونم رو میدم تا خوبه خوب بشه..